تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

نور شمع

نور شمع
نور هجران است
نور سوختن و نرسیدن
نور درد ناک تنهایست
نور غمناک غریبیست
نوری که از تنهایی خود می سوزد و چیزی نمی گوید
حال نور را باید چه کرد ؟
نور را باید از عشق گفت
حال نور از عاشقی فهمید و از عشق می سوزد

کبوتر تنها ...

آنروز را به یاد می اوری
من بودم و تو
گلهای آرزو را در باغچه دلمان کاشتیم
و باترنم اشکهایمان
آبیاری شدند
آنروز شوق پرواز را در نگاهت دیدم
دست بردم به سوی بالهای سپیدت
و از قفس تنهایی بیرون کشیدمت
ولی تو
همچنان بی حرکت ایستادی
گویا به آن قفس عادت کرده بودی
ولی امروز نفسهایت در غبار
این میله های عمودی محو شده است
و در چشمان نیمه بازت
شکوه بلند پروازآخرینت پدیدار است
تو تصمیم خودرا گرفته ای
تو پرواز کرده ای
تنهای تنها
به اوج آرزوهایت
و به دیار آزادی
و حتما در انتظارم هستی .......

مینویسم از تو

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد