تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

کبوتر تنها ...

آنروز را به یاد می اوری
من بودم و تو
گلهای آرزو را در باغچه دلمان کاشتیم
و باترنم اشکهایمان
آبیاری شدند
آنروز شوق پرواز را در نگاهت دیدم
دست بردم به سوی بالهای سپیدت
و از قفس تنهایی بیرون کشیدمت
ولی تو
همچنان بی حرکت ایستادی
گویا به آن قفس عادت کرده بودی
ولی امروز نفسهایت در غبار
این میله های عمودی محو شده است
و در چشمان نیمه بازت
شکوه بلند پروازآخرینت پدیدار است
تو تصمیم خودرا گرفته ای
تو پرواز کرده ای
تنهای تنها
به اوج آرزوهایت
و به دیار آزادی
و حتما در انتظارم هستی .......

مینویسم از تو

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

سکوت

از پس چشم های نوازشگر من
در عمق نگاه پرستشگر من
حرف هاییست بی قرار گفتن
حرفهایی که ندارند تاب زندان دلم
جمله هایی که همه منتظرند
عمریست که در این قفس تار منفعلند
چشم در راه دو دستند که به مهر
باز کند این قفس سخت سیاه
بشکند شیشـه ی عمر غــرور
ودر آغوش نگاهی به زیبایی نور
با صدایی چو نجوای خزان
با توگویند رازسکوت صحرای صبور