تنهائیم بی تو چه تنهاست
وقتی که وارد میشوی بر من
تنهائیم را
بی نهایت دوست دارم
در میزنی برکوبه ام
یعنی که مهمان آمده
این کوبه و این در زدن
بی نهایت دوست دارم
تو مینشینی در برم
من غرق شادی
استکانی عشق میریزم
میخندی و آتش به جانم میزنی
ای مونس جان خنده ات را
بی نهایت دوست دارم
آغوش خود وا می کنی
غم را تو حاشا می کنی
میبوسیم میبوسیم بوسیدنت را
بی نهایت دوست دارم
وان خنده ات مستی فزاست
واین بوسه ات هستی فزاست
آن خنده و این بوسه را
بی نهایت دوست دارم
با هم کنار پنجره...
فردا چه خواهد شد خدایا؟
گویی: خدای ما بزرگ است
ای عشق من این روح پاکت
بی نهایت دوست دارم
سلام . خوبی ؟ عالی نوشتی . بیا وبلاگم و نظرت رو بگو . قربانت
غروب که می آید تنها میشوم .....
میسوزم و از درد می نالم
آتش میشوم و اما با خود میسازم
پروانه میشوم .......!راستی یادم نبود پروانه ای ندارم .....
پس تنها هستم و تنها میمانم ....!!