تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

از زندگی تا مرگ

روزی سبز بودم
 همانند بهار تازه و نوجوان بودم
 به لطافت و تازگی شبنم
 به سرسبزی برگ درختان
 به وسعت دشتهای سبز و خرم
 به لطافت و زیبای ی گلها
همانند تابستان گرم و سوزان
جوان شدم
 با آمدن پاییز و فصل برگ ریزان
 به میانسالی رسیدم و جاافتاده شدم
همانند آب دریاها با تجربه شدم
 عمرم مثل برگهای پاییزی
از رنگ سبز به قرمز و قهوه ای و زرد رسید
 از شاخه جدا افتاده
 زیر پای عابرین خش خش کنان
 همه را صدا می زنم
 که مرا له نکنید
 من هم روزی ، جوان و تازه و سرسبز بودم
 جوان بودم ، فارغ از هر گونه بدی
 جوان بودم ، سرسبز بودم
 جوان بودم ، جوان بودم

(سهیلا انوری)

باران می بارد

 باران می بارد ، باران می بارد
 بر روی تن سرد و بی جان من
 روح باران به تنم جان می بخشد
 از جا بر می خیزم
 به عشاق می پیوندم
 در باغ عشق ، قدم می زنم
 باران می بارد ، باران می بارد
 بدیهایم را می شوید
روح خوبی در وجودم می دمد
 به تنم گرما می بخشد
باران می بارد ، باران می بارد
مرا به جشن رؤیاها می برد
 مرا به روی بلندترین کوه می برد
 تا از آنجا دنیا را نظاره کنم
طلوع و غروب زیبای خورشید را
 قوس و قزح را
 خرمی و سرسبزی درختان را
 دریاچه ها ، دریاها ، آسمان و عظمت دنیا را
راستی که دنیا چه عظمتی دارد

(سهیلا انوری)