تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

تنهاترین ها ۱۱

شعر و متن

بی نهایت دوست دارم

تنهائیم بی تو چه تنهاست
وقتی که وارد میشوی بر من
تنهائیم را
بی نهایت دوست دارم
در میزنی برکوبه ام
یعنی که مهمان آمده
این کوبه و این در زدن
بی نهایت دوست دارم
تو مینشینی در برم
من غرق شادی
استکانی عشق میریزم
میخندی و آتش به جانم میزنی
ای مونس جان خنده ات را
بی نهایت دوست دارم
آغوش خود وا می کنی
غم را تو حاشا می کنی
میبوسیم میبوسیم بوسیدنت را
بی نهایت دوست دارم
وان خنده ات مستی فزاست
واین بوسه ات هستی فزاست
آن خنده و این بوسه را
بی نهایت دوست دارم
با هم کنار پنجره...
فردا چه خواهد شد خدایا؟
گویی: خدای ما بزرگ است
ای عشق من این روح پاکت
بی نهایت دوست دارم

از زندگی تا مرگ

روزی سبز بودم
 همانند بهار تازه و نوجوان بودم
 به لطافت و تازگی شبنم
 به سرسبزی برگ درختان
 به وسعت دشتهای سبز و خرم
 به لطافت و زیبای ی گلها
همانند تابستان گرم و سوزان
جوان شدم
 با آمدن پاییز و فصل برگ ریزان
 به میانسالی رسیدم و جاافتاده شدم
همانند آب دریاها با تجربه شدم
 عمرم مثل برگهای پاییزی
از رنگ سبز به قرمز و قهوه ای و زرد رسید
 از شاخه جدا افتاده
 زیر پای عابرین خش خش کنان
 همه را صدا می زنم
 که مرا له نکنید
 من هم روزی ، جوان و تازه و سرسبز بودم
 جوان بودم ، فارغ از هر گونه بدی
 جوان بودم ، سرسبز بودم
 جوان بودم ، جوان بودم

(سهیلا انوری)

باران می بارد

 باران می بارد ، باران می بارد
 بر روی تن سرد و بی جان من
 روح باران به تنم جان می بخشد
 از جا بر می خیزم
 به عشاق می پیوندم
 در باغ عشق ، قدم می زنم
 باران می بارد ، باران می بارد
 بدیهایم را می شوید
روح خوبی در وجودم می دمد
 به تنم گرما می بخشد
باران می بارد ، باران می بارد
مرا به جشن رؤیاها می برد
 مرا به روی بلندترین کوه می برد
 تا از آنجا دنیا را نظاره کنم
طلوع و غروب زیبای خورشید را
 قوس و قزح را
 خرمی و سرسبزی درختان را
 دریاچه ها ، دریاها ، آسمان و عظمت دنیا را
راستی که دنیا چه عظمتی دارد

(سهیلا انوری)