در امتداد غروب چشمهایم طلوعی دوباره اش در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن با گامهایت بر سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها ییکه میوه خواهند داد