باران می بارد ، باران می بارد بر روی تن سرد و بی جان من روح باران به تنم جان می بخشد از جا بر می خیزم به عشاق می پیوندم در باغ عشق ، قدم می زنم باران می بارد ، باران می بارد بدیهایم را می شوید روح خوبی در وجودم می دمد به تنم گرما می بخشد باران می بارد ، باران می بارد مرا به جشن رؤیاها می برد مرا به روی بلندترین کوه می برد تا از آنجا دنیا را نظاره کنم طلوع و غروب زیبای خورشید را قوس و قزح را خرمی و سرسبزی درختان را دریاچه ها ، دریاها ، آسمان و عظمت دنیا را راستی که دنیا چه عظمتی دارد
(سهیلا انوری) |